Lilypie Fourth Birthday tickers خرداد 1388 - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عسلی یک سال و یک ماهه

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/3/28:: 11:29 صبح

سلام

عسلی ناز نازی این روزا خیلی خیلی شیطون شده .تقریبا زمانی که بیداره دائما باید مراقبش باشم تا دست گل به آب ندهاز طرفی شیطونک یاد گرفته که در کمد وسایلشو باز کنه و مرتب وسایلشو میریزه بیرون و حسابی هم ذوق میکنه بعد هم یکی یکی کفشاشو از توی کمد میاره تا پاش کنم و مرتب این کفش و در میاره و یکی دیگه رو پاش میکنه نسبت به ناراحتی اطرافیان بخصوص من خیلی حساسه اگه احساس کنه ناراحتم اونقدر ماچم میکنه تا بخندم الهی که قربونش برم خیلی تو درک مفاهیم رشد کرده دقیقا منظور ما رو متوجه میشه اگه کاری رو ازش بخوام با دقت به حرفام گوش میده و بعد انجامش میده مثلا اگه بگم برو جورابات رو بیار بریم ددر سریع میره از  توی کمدش جورابارو میاره و بعد میشینه روی زمین و پاهاشو میاره بالا تا جوراب پاش کنمالبته یکم تو حرف زدن تنبله همش سعی میکنه با اشاره مفهوم رو برسونه مثلا اگه آب بخواد میره سمت ظرفشویی آشپزخونه یا اگه با من کار داشته باشه میزنه روی پام .منم یکم نگرانم آخه با وجود اینکه بلده بگه ماما ،بابا،آبه ،و... خیلی کم از کلمات استفاده میکنه

 شیرین بلا اونقدر توی روز وقت منو پر میکنه که تقریبا به کار دیگه ای نمی رسم.شیرین عسل من اونقدر به بیرون رفتن علاقه داره که ما جرات نمی کنیم در اتاق رو برای یک لحظه باز بذاریم . وقتی هم که بریم بیرون هر موتوری که ببینه می خواد بره سوارش بشه خلاصه کلی باید باهاش کلنجار بریم تا جناب موتور سوار از محدوده دید گل پسر ما دور بشه

از علاقش با آب بازی هم که نگو و نپرس به همین خاطر استخر بادی مهشید جون (دختر خاله مرضیه) رو گرفتم و براش آب میکنم تا توی پارگینگ اب بازی کنهبعدش هم نوبت میرسه به بدو بدو بازی همراه با صدای بلند و بعدش توپ بازی و دوچرخه سواری و...این وسط هم  بعضی وقتا امیر عباس به در و دیوار می خوره و اگه دردش بیاد گریه میکنهالبته تازگیا این قند عسل ما از حربه گریه زیاد استفاده میکنه مثلا اگه کاری رو بخواد انجام بده  و من اجازه بهش ندم سریع قهر میکنه و بعدش هم یک گریه حسابی

 این عکسای آتلیه عسلی

 

 

توی یک فرصت دیگه من و عسلی حتما پیشتون میایم.منتظرمون باشید.تا بعد یا علی

 


شیطون یلای من!

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/3/9:: 12:28 عصر

سلام

این دو هفته ای که گذشت سرمون خیلی شلوغ بود .مامان حاجی مشغول اسباب کشی ورفتن به منزل نو بود .از اونجایی که من احساس مسولیت زیادی دارم سعی کردم هر کاری که از دستم بر میاد انجام بدم.اما امان از علاقه این اطرافیان به من آخه تا من نزدیک یکی از وسایل میشدم یهویی دل همه برام تنگ می شد و یک صدا داد میزدند امیر عباستوی حیاط هم تا تنوستم آب بازی و شیطونی کردم تا جاییکه همگی متفق القول نظر دادند که بهترین کمک مامانی کنترل منه 

من شیطونک بلا تازگیا پیشرفت قابل ملاحظه ای تو درک مفاهیم پیدا کردم  و مامانی اگه کاری رو بهم بگه انجامش میدم البته و صد البته اگه دلم بخوادمثلا اگه مامانی بگه گوشیمو بیار براش میبرم یا اگه بگه که کفشاتو بپوش بریم ددر سریع کفشامو میارمو......صبح خیلی زود میرم سراغ مامانی و با یک بوس خوشگل از خواب بیدارش میکنم بعد از اینکه مامانی لبخند زند سریع کفشامو نشونش میدم که یعنی بریم ددر.حسابی خودمو برای مامانی لوس میکنم بعضی وقتا انگشتمو میارم بالا که یعنی اوخ شده مامانی هم حسابی نازم میکنم والبته منم کلی کیف میکنم

عمو میثم برام کلی توپ اورده عمو جون خیلی ممنونمنم که حسابی عاشق توپم.دیروز که با آقاجون رفته بودم بیرون دوباره یک توپ قرمز خریدمحالا قیافه مامانی رو تصور کنید بعد از دیدن من با یک توپ تازه

این عکسا رو مامانی برای تولدم میخواست بذاره که نشد.حالا با یک ماه تاخیر میذارتشون.

تا بعد یا علی



بازدید امروز: 1 ، بازدید دیروز: 7 ، کل بازدیدها: 172109
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">