Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین درسها را در زمان سختی آموختم....

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 90/2/5:: 10:17 صبح

سلام

هر چند که خیلی دیر شده ،سال نوی همه دوستان مبارک باشه. انشالله سالی پر از خیر و برکت برای همه دوستان باشه و همه توی زندگیشون حداقل یک گام  به جلو بردارند انشالله.

سال جدید برای خانواده ما شروع پر ماجرایی داشت که با تلخی ها و شیرینی های زیادی همراه بود.برای مراسم سال تحویل بابایی زحمت کشیدند و ما رو بردند بهشت زهرا .خیلی باصفا بود کنار مزار شهدا مثل همیشه مملو از زائرانی بود که اومده بودند تا سال نوی خودشون رو در کنار عزیزانشون شروع کنند .بعد از سال تحویل چند روزی رو مشغول دید و بازدید بودیم .برای مسافرت هم با عمو ها و عمه ها و مامان حاجی و بابا حاجی رفتیم روستای لاکان  یکی از روستا های نزدیک شهر رشت.به همگی خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا به عسلی جون که حسابی از محیط باز و صد البته از گاو و بوقلمون ها و خروس و سگ و....لذت برد .یک روز هم رفتیم بندر انزلی و کنار دریا .امیر عباس دریا رو از نزدیک ندیده بود خیلی ذوق زده شده بود و دائم می گفت مامان چقدر آب.از ماسه های ساحل هم خوشش اومده بود با دستش روی ماسه ها نقاشی می کشید.از مسافرت که برگشتیم مابقی دید و بازدید هامون رو انجام دادیم .

اما چند تا اتفاق هم برامون افتاد که چندان خوشایند نبود.پسر عمه مامان جون و آقاجون در ایام عید به رحمت خدا رفتند انشالله خدا روحشون رو قرین رحمت کنه.محمد صدرا پسر خاله لیلا هم هفته آخر تعطیلات دچار حمله آسمی شد و توی بخش مراقبتهای ویژه کودکان بستری شد .حدود 4 روزی توی مراقبتهای ویژه بستری شد تا اینکه به لطف الهی حالش بهتر شدو از بیمارستان مرخص شد. عسلی گل من هم سه روز بعدش دچار اسهال و استفراغ و تب شد که بدلیل کم آبی شدید و بی حالی و عدم تحمل غذای خوراکی توی بیمارستان حضرت علی اصغر علیه السلام بستری شد.خیلی تجربه دردناکی برای من و عسلی  بود بابایی هم چون  برای انجام ماموریت رفته بود مشهد مقدس کنارمون نبود.عسلی شیطون و بلبل زبون من بی حال روی تخت بیمارستان خوابیده بود و دائما هم حالش بهم می خورد .روز پنج شنبه،سومین روز بستری گل پسر یکی از تلخ ترین تجربه های زندگی من بود امیر عباس حسابی شکمش ورم کرده بود و  دل درد زیادی داشت بهمراه تب و تهوع.پزشک تصمیم گرفت تا لوله بینی معده ای براش بذاره که حسابی سر این قضیه اذیت شد.اون شب تا صبح خیلی سخت گذشت اما از روز جمعه وضعیت گل پسر بهتر شد و برای ساعت ملاقات سر حالتر شده بود اسباب بازی های که آقاجون و دایی حمید براش اورده بودند خیلی عسلی رو سر ذوق اورد. بابایی هم عصر روز جمعه از ماموریت برگشت و عسلم حسابی خوشحال و ذوق زده شد.گل پسر بعد از 4 روز از بیمارستان مرخص شد البته یک هفته ای هم توی خونه تحت رژیم غذایی خاصی بود تا اینکه به لطف الهی حالش بهتر شد..از روز شنبه هم عسلی جون مجددا داره میره مهد کودک و الحمد الله حالش خوبه.

امیر عباس و محمد حسن جون کنار مزار شهدای لاکان

عسلی جون کنار دریا

عسلی در حال نقاشی روی ماسه ها

پسر کو نشانی ندارد از پدر...مثل بابایی موتور سواره دیگه.

پ.ن:وقتی بیمارستان بودم یک پیام کوتاه برام رسید که خیلی به من آرامش داد:بهترین درسها را در زمان سختی آموختم و دانستم صبور بودن یک ایمان است و خویشتن داری یک نوع عبادت،فهمیدم ناکامی یک تاخیر است نه شکست و خندیدن یک نیایش است.

پ.ن1:لطفا برای شفای همه بیماران به خصوص بچه های بیمار ، بیمارستان حضرت علی اصغر سوره حمد رو به نیت شفا بخونید.

تا بعد یا علی.


عیدانه

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/12/27:: 10:55 صبح

سلام

خوبید؟ پیشاپیش رسیدن سال نو رو به همه دوستان عزیزم تبریک میگم انشالله سال پیش رو سالی پر از خیر و برکت و توام با نشاط و موفقیت برای همه باشه.خیلی وقته که می خواستم پست جدیدی بذارم اما اونقدر سرم شلوغه که گاهی نمی فهم که کی شب میشه . اما دوستان با پیامهای پر از محبتشون کلی ما رو شرمنده میکنند دلمون برای همتون حسابی تنگ شده بود .

عسلی جون من روز چهارشنبه آخرین روز ی بود که در سال 1389 رفت مهد کودک.حسابی عاشق مهد کودکش شده و خاله مهربونش رو هم خیلی دوست داره خلاصه اینکه اسم خاله مژگان از دهنش نمی افته الحمدلله مهد کودکش هم محیط و جو مناسبی داره و با وضعیت فرهنگی ما متناسبه.

امسال احساس کردم امیر عباس حسابی برای خودش بزرگ شده ،وقتی خرید عید رو براش انجام می دادیم کلی اظهار نظر می کرد و سلیقه خوش رو اعمال میکرد از انتخاب رنگ گرفته تا شکل و طرح لباس رو می خواست خودش انتخاب کنه .قربونش برم همش تو فکر من و بابایی هم بود وقتی از کنار مغازه ها رد می شدیم میگفت:مامان این برا شما گشنگه ها!

گل پسر جدیدا خیلی رمانتیک شده ،تو بغلم میشنه و با لبخند میگه :مامان خیلی از دستت خوشحالم،من عاشختم(عاشقتم).

شازده کوچولوی ما به تازگی احساساتش رو بیان میکنه مثلا چه کسی رو خیلی دوست داره یا چه غذایی رو اصلا دوست نداره.در جمع خانمها اصلا راحت نیست با آقایون ار تباط بهتری داره دوست داره با پسر بچه ها بازی کنه و با دخترا اصلا بازی نمی کنه.

چند روز پیش با خاله ها و مامان جون داشتیم راجع به سن تکلیف مهشید جون دختر خاله مرضیه صحبت می کردیم بچه ها هم مشغول بازی بودند .صحبت از حجاب و روسری سر کردن مکلفین بود که یکباره عسلی گفت:مامان آبجی مهشید هم باید روسری سرش کنه دیگه ،آخه بزرگ شده.

عکسای زمستونی از عسلی

 

عسلی در صف نماز جمعه

پ.ن:زهرا جون دوست عزیزم راهی سفر حج شده و امسال توفیق داشته تا سال تحویل در جوار حرم نبوی باشه انشالله که زیارتش مقبول درگاه حق باشه .

پ.ن1:بیاید امسال زمان سال تحویل همگی با هم دعای سلامتی و فرج آقا امام زمان (عج) رو زمزمه کنیم و از خداوند مهربون بخواهیم تا امسال سال ظهور حضرتش باشه انشالله.

پ.ن2:زمان سال تحویل ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید .

پ.ن3:برای پیروزی تمامی مظلومین دنیا بخصوص مردم فلسطین،بحرین،لیبی و سایر کشور های اسلامی دعای مخصوص کنیم.


میلاد نبی رحمت مبارک+یاد و خاطره همه شهدا گرامی

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/12/1:: 10:54 صبح

سلام

ز آسمان دل من ،خورشید و مه بر آمد                            شب میلاد احمد(ص)با پور حیدر آمد 

همه شادی نمایید که میلاد نبی شد                          جلوه ای نور صادق زبعدش منجلی شد

میلاد مسعود نبی رحمت،اشرف مخلوقات عالم،بهانه خلقت و قران ناطق بر همه مسلمانان جهان مبارک باد بویژه بر شیعیان که شادی مضاعف دارند با میلاد مسعود امام جعفر صادق علیه السلام.

امیر عباس گل من از شب گذشته یاد گرفته صلوات بفرسته اونقدر هم خوشحال و ذوق زده شده که حد و حساب نداره.به عسلی گفتم وقتی اسم پیامبر رو شنیدیم باید صلوات بفرستیم.از اون لحظه دائم میگفت:اسم پیامبر و بعد هم با صدای بلند صلوات می فرستاد با وعجل فرجهم.

فصل زمستون و سرماش برای ما یاد آور خاطراتیه که شاید به ظاهر تلخ باشه اما در باطنش حقیقتی شیرین داره.دی ماه خاطره علی عزیزمون و اینروزها برای بابایی خاطره از دست دادن عزیزی ، که  مردانگی و رشادت هاش هنوز هم برای بابایی خاطره انگیزه.شهید علی اکبر جدیدی مسول تخریب گردان امام حسین علیه السلام که در سن 21 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شدند .یاد و خاطره همه شهدا گرامی.

عکس امیر عباس جون در روز راهپیمایی 22 بهمن

 

عکس امیر عباس در کنار مزار علی عزیزمون

 

 

 

امیر عباس در کنار مزار علی اکبر پسر عموی بابایی

 

 

تا بعد یا علی.


<      1   2   3   4   5   >>   >

بازدید امروز: 15 ، بازدید دیروز: 49 ، کل بازدیدها: 172436
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">