تولد عسلی و علت تاخیر ما!
ارسال شده توسط مامان فاطمه در 88/2/20:: 5:49 عصر
بالاخره من یک ساله شدم هورا


حالا گزارش این چند روز:روز تولد من و مامانی با مامان جون رفتیم آتلیه .تو آتلیه عمو جون عکاس رو خیلی خیلی به زحمت انداختم چون دائم از جام تکون می خوردم و می رفتم بغل مامانی البته بماند که مامان جون کلی شکلک و سر و صدا راه انداخته بود تا تونستن چند تا عکس از من بگیرن



اما علت این همه تاخیر ما:تو این هفته اتفاقات درد ناکی برام افتاد اول این که توی بازی زمین خوردم و بالای ابروم شکست. بعد از اون سه روز بطور مرتب تب های 39 -40 درجه داشتم که حسابی باعث نگرانی مامانی و بابایی شده بود


این چند تا عکس مر بوط میشه به تولدم.

اینم عکس من با دایی حمید.

این عکس رو هم با خاله لیلا و عمو حمید گرفتم.

اینم عکس من با خاله مریم و عمو میثم.

اینم عکس من با آقا جون و مامان جون مهربونه.

تو پستای بعدی که حالم بهتر شده باشه مامانی حتما مطلب بیشتری میذاره حالا چون من بیدار شدم مامانی باید بیاد تا به من برسه .پس تا بعد یا علی.