Lilypie Fourth Birthday tickers مامان فاطمه - پسر مامان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مامانی من بچه بودم....

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/6/14:: 2:50 عصر

سلام

طاعات همه انشالله مقبول در گاه حق .انشالله که همه بتونیم از این فرصت باقی مانده نهایت استفاده رو ببریم .عسلی گل من در شبهای قدر نهایت همکاری رو با مامانی و بابایی انجام داد برای مراسم شب قدر طبق سنوات گذشته رفتیم مسجد جامع بازار تهران تا در مراسم احیا حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی شرکت کنیم مراسم از ساعت 11 شب با دعای جوشن کبیر شروع می شد و تا ساعت3:15 بامداد طول می کشید عسلی خوشگل من هر سه شب در طول دعای جوشن بیدار بود اما برای انجام مراسم احیا که از ساعت دو با سخنرانی حاج آقا شروع می شد می خوابید.وقتی دعا پخش می شد عسلی هر از گاهی به چهره من نگاه می کرد و می گفت:مامانی ااه(الف با کسره)نداره.آخه عسلی نسبت به گریه کردن ما خیلی حساسه قربون این دل کو چولوت برم من.انشالله که خدای مهربون همه ما رو مورد عفو و بخشش بی پایان خودش قرار داده باشه.

روز جمعه آخر ماه مبارک هم برای بزرگداشت روز قدس رفتیم راهپیمایی.عسلی با دین هلی کوپتر ها کلی دچار هیجان شده بود و حسابی ذوق زده شده بود.قربونش برم اصلا اذیتمون نکرد و به راحتی تونستیم نماز جمعه رو هم بخونیم.البته چون با عجله رفته بودیم دوربین رو فراموش کرده بودم و نتونستم از عسلی توی راهپیمایی عکس بگیرم.

امیر عباس گل من دیگه مثل یک طوطی هر کلمه یا جمله ای که ما بگیم تکرار میکنه به قول بابایی دیگه قسطنطنیه رو هم بلده بگه.نقاشی کردن رو خیلی دوست داره و در کشیدن نقاشی خیلی پیشرفت کرده اجزا رو با دقت میکشه مثلا وقتی بابایی رو نقاشی میکنه صورت ،چشمها،سبیل،ریش،دست ،پا و حتی دکمه های لباس بابایی رو میکشه.خیلی احساس استقلال میکنه کفشهاش رو خودش می پوشه و در میاره و مرتب روی جا کفشی میگذاره،توالت تنهایی میره،دوست داره غذا بدون کمک بخوره و خلاصه اینکه کارهای شخصی خودش رو به تنهایی انجام بده.البته هنوز در دادن اسباب بازی هاش به بچه های دیگه کمی سر سختی میکنه و با وعده و وعید میشه راضیش کرد تا اسباب بازی رو به بچه های دیگه بده.امیر عباس دو تا عروسک خرس داره .اسمشون رو قهو ه ای و نارنجی گذاشته و میگه که پسراش هستند حسابی هم بهشون میرسه.میگم امیر عباس پس مامانشون کو؟میگه:رفته هرید(خرید)!!!!! .جدیدا از خاطرات بچگیش هم برای ما تعریف میکنه.امیر عباس :مامان من بچه بودم نارنجی می هوند( می خوند) خلاصه اینکه این جمله شده تکه کلامه عسلی ما.قربون مرد شدنت برم من عزیزم.

امیر عباس تاب سوار با کفشهای جدیدی که بابایی براش خریده

امیر عباس گل آماده رفتن به خونه مامان جون

امیر عباس در حال برج سازی

امیر عباس تو سبد اسباب بازی هاش یا به قول خودش هونه امیل عباس


تا بعد یا علی.


شب قدر

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/6/9:: 12:14 عصر

شب قدر است و من قدری ندارم             چه سازم توشه قبری ندارم

مبادا لیله القدرت سر آید                      گنه بر ناله ام افزون تر آید

مبادا ماه تو پایان پذیرد                        ولی این بنده ات سامان نگیرد

از همگی دوستان التماس دعا دارم ما رو در این شبها از دعای خیرتون محروم نکنید.

تا بعد یا علی.


میلاد کریم اهل بیت مبارک+5 تا پینوشت

ارسال شده توسط مامان فاطمه در 89/6/2:: 12:20 صبح

سلام

پیشاپیش میلاد با سعادت کریم اهل بیت  امام حسن مجتبی علیه السلام رو تبریک میگم.انشالله نظر کریمانه این بزرگوار شامل حال هممون بشه .

عسلی توی ماه مبارک رمضان تا می خواد چیزی بخوره از من می پرسه مامان فاطمه تو یوزه ای؟البته منظورش روزه است.حسابی هم مقیده که تا قبل از اذان ما چیزی نخوریم آخه دیشب بابایی داشت سر به سرش می گذاشت.عسلی در حال خوردن به قول خودش هومای رنگی بود(رطب)بابایی گفتند:امیر عباس به بابایی هم بده!امیر عباس:بابا یوزه ای؟نه نام نام بعد به به(بعد از خوندن نماز مجاز به خوردن هستیم)البته گاهی اوقات بعد از اذان هم اجازه خوردن رو صادر نمیکنند شیطون بلا!!!!

روزها سعی میکنم با امیر عباس برای ادای فریضه ظهر بریم مسجد.عسلی خیلی علاقه داره و میگه مامان بلیم مجد(البته ج رو مشدد میگه)توی مسجد هم به محض رسیدن یک مهر بر میداره و میگه اهبر و نمازش رو می خونه بعد هم میگه نام نام من تبوش(نماز من تموم شد).برنامه رفتن به جلسات درس هم ادامه داره البته من بیشتر برای خالی نبودن عریضه می رم چون عسلی دائما در حال شیطنته یا داره از سر و کول من بالا می ره یا باید براش نقاشی بکشم یا داره میره بیرون باید برم دنبالش ....خلاصه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!!!!!!!!

امیر عباس به تازگی مشارکت در بازی با بچه ها رو یاد گرفته گاهی اوقات اسباب بازی هاش رو به بچه های دیگه می ده.با مداد رنگی هاش به قول خودش جاده درست میکنه و بعد ماشینهاش رو میذاره بین این دو خط و ماشین بازی میکنه.گاهی هم ماشینهاش رو محکم میکوبه به دیوار و بعد میگه ماشین من داغون ماشین من هاباک(خراب).اسم بیشتر حیوونها رو بلده رنگهای اصلی رو کاملا میشناسه از 1 تا 10 می تونه بشمره. اسم وسایل نقلیه رو هم میدونه مثلا کامیون،اتوبوس،ماشین،قطار و....اعضای بدن رو کاملا میشناسه دست و پا و پیشانی و چانه و انگشت و...عسلی قشنگ من به شدت هم احساس استقلال در کارهاش رو میکنه مثلا ترجیح میده بدون من به توالت بره کیف وسایلش رو خودش آماده کنه و لباسش رو خودش انتخاب کنه.

 

 

پ.ن:خاله زهرا از دوستان عزیز مامانی این روزا شرایط جسمی خوبی نداره توی این شبهای عزیز برای سلامتیش دعا کنید.

پ.ن.1:دایی بابایی اینروزا متاسفانه در حالت کما هستند و شدیدا به دعای همه بندگان خوب خدا نیازمندند لطفا برای شفای دایی بابایی دعا کنید.

پ.ن2 :عمه رویا و عمو بهرام برای چند روزی به زیارت آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام مشرف شده بودند انشالله زیارتتون قبول باشه و قسمت دوبارتون باشه.

پ.ن.3:شب میلاد آقا برای همه خواسته های خوبمون و در راس همه ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا کنیم.دعا در حق یکدیگر رو فراموش نکنیم که به اجابت نزدیکتره.

پ.ن.4:اگه تمایل داشتید بدونید شرایط ظاهری دعا جهت بهتر اجابت شدن در این روزهای عزیز چیه پیشنهاد می کنم به سایت حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانیمراجعه کنید.

تا بعد یا علی.

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

بازدید امروز: 10 ، بازدید دیروز: 31 ، کل بازدیدها: 172651
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
">